شیشه ای میشکند
یک نفر میپرسد
که چرا
شیشه شکست؟
یک نفر میگوید:
شاید این رفع بلاست
دیگری میپرسد
شیشه پنجره را باد شکست؟
دل من سخت شکست
هیچ کس هیچ نگفت
غصه ام را نشنید
از خودم میپرسم"
ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود؟؟؟
بردار از رخ پرده را ای ماه دل آرای من
کز نازنین سیمای تو روشن شود سیمای من
جانم ز هجران سوختی آتش به جان افروختی
سوزد دل از هجر و فراق ای وای من ای وای من
دل میگدازد سوی تو جان پر کشد در کوی تو
در دل ستانی شهرهای ای یار بیهمتای من
هر دم شمیمی میرسد زان کوی عطراگین تو
تا بزم سرمستان ببر جانا دل شیدای من
من بیقرارم بیقرار در انتظار وصل یار
چشم انتظارم روز و شب آمال من سودای من
هر کوی و برزن سرکشم گیرم نشان از کوی تو
کن الفتی ای دلربا با این دل تنهای من
خال رخت دل میبرد جان ناز شستت میخرد
با یک کرشمه رخ نما ای مه رخ زیبای من
ماه جهان افروز من بنگر نوا و سوز من
از هجر تو دل میتپد ای مونس شبهای من
مشکل گشای دل تویی آن آشنای دل تویی
هجران تو کی سر رسد ای یوسف زهرای من
برای تعجیل در ظهورش صلوات کافی نیست.