- ۰ نظر
- ۲۲۵ نمایش
زنجیر پلاک بود؛ اما از پلاک خبری نبود. حدود شش ماه بود توی معراج روی کفنش نوشته بودیم: «شهید گمنام» بارها شده بود می خواستم برای تشییع به تهران بفرستمش؛اما دلم نمی آمد. توی دلم یکی می گفت دست نگهدار تا زمانش برسد.گل محمدی می گفت: «به خودم گفتم: همتی، میکانیک تفحص، وقتی دنبال یک آچار می گرده، صلوات می فرسته؛ چرا من با ذکر صلوات دنبال پلاک این شهید نگردم؟» همین کار را کردم و دوباره سراغ پیکر رفتم، کفنش را باز کردم، توی جمجمه ی شهید یک تکه گل بود. در آوردم، دیدم پلاک شهید است. الهم صل علی محمد و آل محمد
_____________________________________________________
منبع: آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص)، صفحه:24
ای تمام تار و پود مرتضی
ای همه بود و نبود مرتضی
خانه را خالی ز خوشحالی مکن
یار من پشت مرا خالی مکن
ای تمام عشق ای خونین جگر
یا بمان یا که مرا با خود ببر
ای تمام عشق بانوی علی
لرزه افتاده به زانوی علی
از سخن افتاده ای با من ولی
چشم بگشای
ذره به ذره آب شدی در بر ِعلی
پرپر شدی به پیش نگاه تر علی
من هم یتیم می شوم از پر کشیدنت
حالا نمی شود نروی...مادر علی