بی پلاک

یازهرا(س)

بی پلاک

یازهرا(س)

۲۴ مطلب با موضوع «سخن کوتاه» ثبت شده است

زنجیر پلاک بود؛ اما از پلاک خبری نبود. حدود شش ماه بود توی معراج روی کفنش نوشته بودیم: «شهید گمنام» بارها شده بود می خواستم برای تشییع به تهران بفرستمش؛اما دلم نمی آمد. توی دلم یکی می گفت دست نگهدار تا زمانش برسد.گل محمدی می گفت: «به خودم گفتم: همتی، میکانیک تفحص، وقتی دنبال یک آچار می گرده، صلوات می فرسته؛ چرا من با ذکر صلوات دنبال پلاک این شهید نگردم؟» همین کار را کردم و دوباره سراغ پیکر رفتم، کفنش را باز کردم، توی جمجمه ی شهید یک تکه گل بود. در آوردم، دیدم پلاک شهید است. الهم صل علی محمد و آل محمد

_____________________________________________________

منبع: آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص)، صفحه:24

  • bimazar

زمان مدرسه دلتنگی عصر جمعه مون

به خاطر تکلیف نا نوشته فردا صبحش بود!

اما الان میفهمم که در مقابل امام زمان(عج)

خود تکالیف نا نوشته بسیار دارم!!!

  • bimazar

رفتن به جهاد نفس ، راهیست بزرگ

                                        از جبهه گریختن گناهیست بزرگ

ما،بر سر پست انقلابیم اکنون

                                        خفتن سر پست اشتباهیست بزرگ

  • bimazar

سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست...

ورنه عشق تو کجا،این دل بیمار کجا...

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری...

که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا...

  • bimazar

پدر کودک را بغل کرد و در آغوش گرفت،

کودک هم میخواست پدر را بلند کند ولی نتونست

با خود گفت:حتما چند سال دیگه میتونم...

بیست سال بعد پسر تونست پدر را بلند کنه،پدر سبک بود

سبکه سبک...

به سبکی یک پلاک و چند استخوان...

  • bimazar

گفتیم چه شد یاد شهیدان؟گفتند:

یک کوچه به نامشان نکردیم مگر؟!

  • bimazar

کاش سوغاتی زوار بقیع

                       مهری از تربت مادر می شد

              «یا زهرا(س)»

  • bimazar

احتمالش میرود روز قیامت ناگهان...

موقع وزن گناهانم ترازو بشکند...

  • bimazar

دست بر سینه گذارید مرا داخل قبر...

نکند شاه بیاید به گدا سر بزند...

  • bimazar

در تعجبم!!!

از مردی که از ترس خط و خش ماشینش را چادر می پوشاند

اما

همسر

و دخترش

را بدون چادر رها میکند.

  • bimazar